۹- جمع کثیری چون به صداوسیمای ملّی اعتماد ندارند، جهت دریافت اخبار به رسانههای بیگانهی غالباً فارسیزبان (ایران اینترنشنال، من و تو، صدای آمریکا، بیبیسی، کلمه و...) مراجعه میکنند؛ و بهزعم خویش اخبار درست و سانسور نشده را از آنان میگیرند. اما حقیقت انکارناپذیر این است که این رسانهها وابسته و مزدور غرب و ایادی منطقهای آنها هستند و به تأسی از آنها دارای استانداردهای دوگانه هستند. آزادی بیان و انتشار آزاد اخبار و اطلاعات تنها زمانی برایشان قابلپذیرش است که در راستای منافع غرب یا تحتفشار قراردادن دشمنان و مخالفانشان از آن استفادهی ابزاری بکنند. بهعنوان نمونه بارها شاهد بودهایم که توهین، تحقیر و اسائهی ادب نسبت به قرآن و پیامبر - صلّیالله علیه وسلّم - و تجریح عواطف و احساسات بیش از یک میلیارد مسلمان را در قالبهای مختلفی چون رمان، کاریکاتور، پارهکردن و سوزاندن مصحف و... تحت عنوان آزادی بیان توجیه کرده و روا میدانند؛ اما بیان جنایات و نسلکشی فلسطینیها توسط رژیم صهیونیستی و غرب و نقد و محکومیت آن را روا ندانسته؛ و در صورت گزارش و نقل اخبارش آن را بهشدت سانسور میکنند. پس از حمله هفتم اکتبر بلافاصله این بلندگوهای غربی - صهیونیستی این حمله و قتلعام غیرنظامیان توسط گروههای فلسطینی را بهشدت محکوم کردند؛ و آن را خلاف اصول اخلاقی، حقوق بشری و قوانین بینالمللی معرفی کردند. همچنین این رسانهها ادعاهای صهیونیستها را دربارهی سوزاندن کودکان، ضرب و شتم اسیران و سپس آتشزدن آنها، تجاوز جنسی به زنان و... باآبوتاب عجیبی انعکاس داده و از لزوم رعایت اخلاق در جنگ دم میزدند؛ اما پس از اثبات کذب ادعاهایشان، حتی حاضر به عذرخواهی بهخاطر نشر اکاذیب نشدند.
با یک سال از نسلکشی فلسطینیها و لگدمالشدن تمام اصول و ضوابط اخلاقی، حقوق بشری، بشردوستانه و قوانین بینالمللی توسط صهیونیستها در برابر دیدگان جهانیان، سانسور شدید و شرمآوری دربارهی این هولوکاست و نسلکشی بر این رسانهها حاکم است؛ و دریغ از بیان یک عبارت در محکومیت این ژنوساید (نسلکشی)، دریغ از یک گزارش حقیقی و یک تحلیل منصفانه دربارهی غزه و کرانهی باختری. شرمآورتر اینکه این همه ظلم و ستم صهیونیستها را نیز توجیه میکنند. این رسانهها که در واکنش به ترور سه کاریکاتوریست «شارلی ابدو» در فرانسه فریاد ترور آزادی بیانشان گوش عالم را کر کرده بود، اکنون در برابر قتلعام برنامهریزیشدهی ۱۷۶ خبرنگار و بسیاری از اعضای خانوادههایشان در غزه مهر سکوت بر لب زدهاند. اختاپوس رسانهای غربی - صهیونیستی و اذناب منطقهای آنان با سانسور خبری، نشر اکاذیب، عوامفریبی و...سحر آسا جای ظالم و مظلوم، اشغالگر و آواره، تروریست و قربانی تروریست، قاتل و مقتول، متجاوز و مدافع را عوض کرده و حق را ناحق مینمایند.
همین امر سبب شده است که تعداد قابلتوجهی از مردم بهجای دفاع از مدافعان مظلوم فلسطینی، از قصابان خونآشام آمریکایی - صهیونیستی دفاع کرده و حتی از قتلعام زنان و کودکان و رهبران آزادیخواه آنان اظهار شادی میکنند. رهبرانی که تنها جرمشان! دفاع از وطن و حقوق ملّت بوده و خواهان زندگی آرامی برای فلسطینیها در خاک خود هستند. شهید یحیی سنوار در سال ۲۰۱۸ میلادی در مصاحبهای بیان کرد: «نمیگویم پس از این نمیجنگم؛ بلکه میگویم: از این به بعد خواهان جنگ نیستم، بلکه خواهان پایاندادن به محاصره (غزه توسط اسرائیل) هستم؛ خواهان این هستم وقتی که هنگام غروب قدمزنان به ساحل میروی و این جوانان را کنار ساحل میبینی که با هم صحبت میکنند، بپرسند دنیا در آنسوی دریا چگونه است؟ زندگی چگونه است؟ این امر غمانگیزی است و همه باید غمگین باشند؛ میخواهم این جوانان آزاد باشند». رهبران آزادیخواهی بودند که در این مسیر باصداقت و شجاعت جانشان را تقدیم کردند؛ و به دست مدعیان دموکراسی و حقوق بشر ترور و شهید شدند. یحیی سنوار نماد مبارز فلسطینیای بود که در چادر آوارگان به دنیا آمد؛ و در آوارگی و جنگ و آرزوی آزادی و بازگشت به وطن رشد کرد. رنج آوارگی، محاصره و تحریم، تحقیر، زندان، شکنجه و تعذیب را تحمل کرد؛ و برای رهایی از ظلم و ستم راه جهاد و مبارزه را آگاهانه و بهعنوان یک وظیفه انتخاب کرد. وی در قسمتی از وصیتنامهاش میگوید: «در عملیات طوفان الاقصی من فقط فرماندهی یک گروه یا جنبش نبودم؛ بلکه صدای هر فلسطینیای بودم که رؤیای آزادی در سر داشت؛ باورم این بود که مقاومت تنها یک گزینه نیست، بلکه یک وظیفه است». درست است که در طول این هولوکاست یکساله نه سخنی گفت و نه مصاحبهای انجام داد، اما نمایش ناخواستهی لحظات اخیر شهادتش توسط سربازان غاصب صهیونیستی، تمام شایعات و اکاذیب و تهمتهایی را که به وی نسبت میدادند پاک کرد. این صحنه نشان داد که تفنگ در دست و با لباس نظامی و در خط مقدم رویارویی با صهیونیستهای اشغالگر تا آخرین لحظات حیاتش با شجاعت جنگید و ایستادگی کرد و درحالیکه زانوی چپش بهشدت آسیبدیده بود و ساعد دست راستش نیز شکسته و انگشت سبابهی دست چپش نیز قطع شده بود، با واپسین رمق و همهی توانش، چوبدستیاش را بهسوی کوادکوپتر صهیونیستها پرتاب کرد. زندگی و نحوهی شهادتش از وی اسطورهای ساخت که لیاقتش را داشت.
۱۰- عدهای که دشمن قسمخوردهی ج.ا.ا یا مخالف آن هستند، چون عامل جنگ در فلسطین و ادامهی آن و مانع اصلی صلح در این سرزمین را ج.ا.ا میدانند، حق را به غاصبان صهیونیست میدهند.
اولاً: از آغاز طرح شوم اشغال سرزمین فلسطین توسط صهیونیستها با همفکری، همراهی و حمایت همهجانبهی بریتانیا و تولد نامشروع رژیم اشغالگر صهیونیستی و بهرسمیتشناختن ظالمانهی آن در سازمان تازهتأسیس ملل متحد، تا گذشت بیش از سی سال از ادامهی اشغالگری و مقاومت و مبارزهی فلسطینیها در برابر این غاصبان متجاوز، هنوز نطفهی ج.ا.ا بسته نشده و نامی از وی در میان نبود.
ثانیاً: از همان آغاز طرح تأسیس کشوری یهودی در سرزمین فلسطین تا کوچاندن صهیونیستها به فلسطین و تسلیح آنان و... تا امروز، آمریکا و غرب تمامقد همراه، حامی و همدست صهیونیستها بوده و هستند؛ اما جهالت یا تجاهل سبب شده که نامی از این دولتهای استعمارگر و صهیونیستپرور در میان نباشد و بهعنوان طرفداران آزادی، عدالت و حقوق بشر معرفی شوند.
۱۱- عدهای میگویند فلسطینیها و در رأس آنها حماس و اعضای آن تروریست هستند و مبارزه با تروریسم و ریشهکنی آن ضروری است.
اولاً: حماس و سایر گروههای فلسطینی برای دفاع از خاک خود در برابر اشغالگران صهیونیست و بازپسگیری حقوق و وطن اشغالشدهی خود میجنگند که در تمام قوانین آسمانی، بینالمللی و حقوق بشری کاری مشروع و پسندیده است. در تمام جهان رزمندگان و مبارزان آزادیخواه و مدافع وطن در برابر اشغالگری را میستوده و حمایت میکنند؛ اما فلسطینیهای متصف به این صفات را در عالیترین درجهی آن، تروریست و ستیزهجو و... نامیده و از بهکاربردن نام شهید نیز برای آنان ابا میورزند و حتی نسبت به آنان اسائهی ادب میکنند. راستی اگر نسبت به مبارزان و آزادیخواهان ملّت خود، شاهد چنین موضعگیریای باشیم، چه خواهیم کرد؟
ثانیاً: حماس تاکنون جز علیه صهیونیستهای اشغالگر علیه هیچ فرد، گروه یا کشور دیگری اسلحه نکشیده و غیر از سرزمینهای اشغالی فلسطین، در هیچ کشور دیگری عملیات نظامی انجام نداده و کسی را ترور نکرده است؛ ولی رژیم صهیونیستی بارهاوبارها در فلسطین و غیر فلسطین و در کشورهای مختلف جهان عملیات تروریستی انجام داده و میدهد. بااینحال امپراطوری رسانه چنان جادویی کرده که برخی از مردم جای تروریست و قربانیان تروریست را اشتباهی گرفته و ناآگاهانه و ناخواسته حامی تروریست شدهاند.
ثالثاً: رژیم صهیونیستی خودش بارها اعلان کرده که کشوری یهودی است و اسرائیل متعلق به یهودیان است و بس. این رژیم ایدئولوژیکترین کشور جهان است و تمام جنایات و قتلعام و ظلم و ستمهای خود را با متون مقدس خود توجیه میکند. رژیم صهیونیستی با اینکه بهوضوح خود را دولتی دینی و یهودی دانسته و تمام اقدامات خود را ناشی از عقیدهی خود میداند و حکومتی ایدئولوژیک دارد؛ اما تاکنون رسانههای غربی - صهیونیستی و افراد متأثر از آنان، از فاشیسم مذهبی یهود، تروریست بودن یهودیان و خطر یهود برای جهان سخنی و مطلبی بیان نکردهاند! اما بارهاوبارها اعمال تندروانهی گروهی اندک از مسلمان (که خود مسلمانان نیز آنها را محکوم کردهاند) را به تمام مسلمانان تعمیم داده و اسلامهراسی و خطر مسلمانان و بهقدرترسیدن آنان برای جهان را مطرح کردهاند.
۱۲ - عدهای میگویند مگر ملّت ایران یا ملّت کرد خودش کم مشکل دارد که به فکر مشکلات و گرفتاری ملّتهای دیگر باشد؟
اولاً در این که ملّت کرد نیز یکی از ملّتهای مظلوم مسلمان است و چندین بار آماج نسلکشی حزب ناسیونالیست بعثی عراق و سوریه و رژیم لائیک ترکیه قرار گرفته است و مشکلات عدیدهی دیگری دارد شکی نیست؛ اما با چه منطقی میتوان گفت که بیان درد و رنج ملّتهای دیگر و ابراز همدردی و محکومیت آن و اقدام در حد وسع و توان جهت کاهش یا رفع آن، به معنای بیتفاوتی یا بیاعتنایی به ملّت خود است؟
ثانیاً: با این توجیه باید به بهانهی پرداختن به مشکلات ملّت خود، اصول والای اخلاقی چون انساندوستی، صلحطلبی، ظلمستیزی و ابراز همدردی با مظلومان و حمایت از آنان (صرفنظر از نژاد، رنگ، زبان، دین، مذهب و ملیت ظالم یا مظلوم) را کنار گذاشت.
ثالثاً: اگر ملّتی نسبت به مظلومیت و درد و رنج ملّت کرد بیتفاوت بوده باشد، اینگونه موضعگیری را مذموم دانسته و محکوم میکنیم؛ بهخصوص اگر از سوی ملّتهای همکیش و همسایه بوده باشد؛ چه رسد به این که ملّتی از مظلومیت و رنج و مرارت ملّت کرد نیز اظهار سرور و شادمانی نماید. حال با چه منطقی افکار و موضعگیریهایی را که نسبت به ملّت کرد ناروا و مذموم میدانیم، نسبت به ملّت مظلوم و رنجدیدهی فلسطین روا دانسته و تحسین نماییم؟ چرا و با چه استدلالی تقبیح ظلم و نسلکشی صهیونیستها و روشنگری در این زمینه و اظهار همدردی با ملّت مظلوم فلسطین و دعای رفع ستم برای آنان را که نمایانگر اخلاق والا و بشردوستی است ناروا میدانیم؟
۱۳- عدهی قلیلی نیز وجود دارند که زیر نقاب ناسیونالیسم، علیه اسلام فعالیت میکنند و با تبلیغ اسلامهراسی و خطر اسلامگرایان و... خواهان اسلامگریزی، اسلامستیزی، تضعیف هویت اسلامی و قطع ارتباط ملّت مسلمان کرد با مسلمانان دیگر هستند. چون اکثریت مطلق مردم فلسطین، مسلمان بوده و اسلام نیروی محرکهی اصلی آنان جهت ظلمستیزی، مبارزه با اشغالگری و آزادیخواه است، این عده نسبت به آنان بیتوجه بوده و حتی از مظلومیت و رنج آنان مسرور و خرسند میشوند؟! این افراد حتی نسبت به هممیهنان اسلامگرای خود نیز چنین احساسی دارند.
بهعنوان تازهترین نمونه آقای «یاسین خسروی» علیرغم تمام کمبودها و محرومیتها در مسابقات پاراالمپیک فرانسه با همت و ارادهی والای خود توانست با شایستگی، علاوه بر کسب مدال طلا، رکورد جهانی و المپیک را نیز بشکند. حداقل انتظار این بود که مدعیان پروپاقرص ناسیونالیسم کردی از این قهرمان و افتخارآفرین ملّت کرد، به نحوی شایسته تقدیر کرده و در فضای مجازی بهعنوان فرصتی مناسب جهت معرفی ملّت کرد، از آن به نحو احسن استفاده میکردند. اما نهتنها چنین نکردند؛ بلکه باکمال تأسف علاوه بر بایکوت خبری آن، بارها به ایشان و باورهایش اسائهی ادب و بیاحترامی کردند.
راستی این همه بیتوجهی و بیمهری و بیاحترامی چرا؟ مگر ایشان کرد نیست؟ مگر افتخارش بهحساب ملّت کرد نوشته نشده است؟ مگر کمترین خیانتی یا بیاحترامی به ملّتش روا داشته است؟ جواب منفی است و پاسخ این سؤال واضح است؛ تنها و تنها به این خاطر که این قهرمان کرد مسلمان در مصاحبهای بیان کرد که مدالش را پس از ملّت و همشهریانش، به یکی از رهبران و اسوههای مقاومت و آزادیخواه و مبارزه با ظلم و اشغالگری در جهان معاصر که بهتازگی ترور شده بود (شهید اسماعیل هنیه) تقدیم کرد که به مثابهی همدردی با ملّت مظلوم فلسطین بود؛ اقدامی که هم اخلاقی بود و هم انسانی.
پاوه، حیدر غلامی ۱/۸/۱۴۰۳
نظرات
ویکیپدیا
02 آبان 1403 - 11:32«یک بام و دو هوا» یا استاندارد دوگانه (به انگلیسی: double standard ) اصطلاحی است برای اشاره به تبعیض و بیعدالتی؛ زمانی که در شرایط یکسان برای افراد متفاوت، مجموعهٔ متفاوتی از اصول یا قوانین اعمال میگردد. چنین عملکردی برخلاف اصول اولیه عدالت شناخته میشود. در برخی فرهنگها برخی رفتارها توسط گروهی از مردم پذیرفته است، اما انجام همان رفتار توسط گروه دیگری از مردمان ناپذیرفتنی و تابوست. جدا اما برابر از اواخر قرن نوزدهم تا اواسط قرن بیستم، قوانین جداسازی در ایالتهای جنوبی، آمریکاییهای آفریقاییتبار و سفیدپوستان را تقریباً در همه جنبههای زندگی عمومی - از واگنهای راهآهن و مدارس گرفته تا دستشوییها و آبنماها، از هم جدا کرد. از ایالتی به ایالت دیگر، این قوانین قرار بود تسهیلاتی را ایجاد کنند که «جدا اما برابر» باشند. در واقع، اینها تقریباً هرگز برابر نبودند.
مهمان
02 آبان 1403 - 11:36«یک بام و دو هوا»: این اصطلاح از داستانی قدیمی به شرح زیر ریشه گرفته شده است: پیرزنی با عروس و دامادش در خانهای زندگی میکردند. شبی تابستانی بود و هوا گرم، پس همه روی پشتبام خوابیده بودند. یک طرف بام داماد و دخترِ زن میخوابیدند و طرف دیگر بام، عروس و پسرش. پیرزن دید که پسر و عروسش به هم چسبیده خوابیدهاند، آنها را بیدار کرد و گفت: «هوای به این گرمی خوب نیست به هم چسبیده باشید، از هم جدا بخوابید!» سپس متوجه دختر و دامادش شد که جدا از هم خوابیده بودند. گفت: «هوای به این سردی، خوب نیست از هم جدا بخوابید! بروید کنار هم!» عروس که این طور دید بلند شد و گفت: قربون برم خدا را یک بام و دو هوا را یک بر بام سرما را یک بر بام گرما را و از همانجا این ضربالمثل به وجود آمد و بین مردم رایج گردید. https://en.wikipedia.org/wiki/Double_standard